مثل کبوترهای جَلد خانه مادربزرگ، امروز من نیز پاسوز تو هستم عشق
دانه به دانه با دلم هر هفته و هر روز از ساحت بام تو چیدم عشق
این آخرین باریست نامت را تماشا می کنم حاشا این آخرین باریست عزّت می گذارم بر سرت ای عشق
این آخرین باریست میلرزانی آسانم بدان، هرگاه با آن دو چشم میشی مستت خرابم می کنی ای عشق
این لحظه ها سخت است این نسیان بالاجبار این لحظه آسان نیست قلبم را ببین ای عشق
با آنکه عمری من نگهبان دلم بودم چرا آیا هر وقت هر چیزی که میخواهی همانجا نیستَم، ای عشق
واژه به واژه توبه کردم با دلم، جانم محکوم اگر هستم ولی حاضر به تاوانم بیا جانم بگیر ای عشق
من بعد تو هیچ از غم دنیا نفهمیدم نمیدانی، غمهای عالم رو به رویت گاه کم می آورند ای عشق
,ای ,تو ,عشقاین ,باریست ,آخرین , ,آخرین باریست ,می آورند ,کم می ,آورند ای ,عشقاین آخرین باریست
درباره این سایت